این روزا بهتر از قبلم. اونم به خاطر توی شیطونه وای مموش من نمی دونی چقدر برات بیتابی میکنم دلم میخواد زودتر بغلت کنم.دیشب که با بابایی خوابیده بودیم دستش تو دستم بود یه لحظه به این فکر کردم که وقتی تو شیطون بیای این فاصله رو بیشتر میکنی و بین من و بابایی قرار می گیری و دیگه من باید حواسم به تو باشه و نمی تونم دست بابایی رو مثل همیشه زیر سرم بزارم و بخوابم.
امروز رفتم سونوگرافی وقتی داشت سونو رو انجام می داد چقدر هیجان داشتم هر چی تو این صفحه مانیتورش چشم گردوندم ندیدمت همش یه هاله سفید دیده میشد گفت که یه هفته یگه دوماهت می شه وای وروجک شیطون من
خودم می دونم تو پسری، بابایی هم عاشق پسره،اسم آرتین رو برات در نظر گرفتم اما هنوز نمی دونم بابایی هم موافقه یا نه ؟
تو سایت خوندم که تو الان اندازه یه لوبیا قرمزی- الهی من فدای تو بشم
از الان که دیگه سیستم های عصبیت کم کم داره شکل میگیره دیگه میتونی حرفامو بشنوی و بفهمی فقط باید چند هفته دیگه انتظار بکشم تا وقتی حرف می زنم با یه لگد کوچولو بگی که میفهمی و ...
از دکتر ژرسیدم صدای قلبت رو می تونم بشنوم گفت که سونو معمولی اینو نشون نمی ده و باید سه بعدی انجام بدم. اونم بهترین زمانش ماه 5 تا 7- احتمالا هم همون ماه هفت میرم . تا اولین نبض زندگیمون صداش تو گوشمون بپیچه. مامانی برای خرید کردن برات خیلی ذوق داره اخه طفلکی اولین نوه اش تویی...
مامانی چند شب پیش رفته بود دیدن زندایی ابراهیم که از مکه اومده بود. میگفت که زندایی وقتی مکه بوده بهش خبر دادن که تو شیطون اومدی مهمون خونه دل من شدی اونم از اونجا برات یه لباس 7 تیکه آورده. هنوز ندیدم اما اولین لباس توست . خودم بیشتر از مامانی هیجان خرید کردن برای تو رو دارم . اما احتمالا این موضوع تو آخر های شهریور اتفاق بیفته. دارم کم کم اتاق کوچیکه رو خالی میکنیم برای تو. احتمالا جمعه هم رنگش کنیم. البته رنگ که نه. با بابایی تصمیم گرفتیم دو تا اتاق خوابا رو بلکا بزنیم. اما نمی دونم برای اتاق تو رو چه مدلی انتخاب کنم برای همین چهارشنبه میخوایم بریم آلبوماشون رو ببینم تا انتخاب کنیم.
دوستت دارم وروجک من. بغل بغل ستاره همچین وروجکی کی داره....